خرید شارژ ایرانسل
خرید شارژ ایرانسل
خرید شارژ ایرانسل
رهگذر، کنار رود نشست. به سنگ درون آب خیره شد. دستش را دراز کرد. سنگ را لمس و گفت: «سالها پیش که تو را دیدم سرکش و برنده بودی، اما امروز نرم و لطیف شدهای، بر تو چه گذشته؟»
سنگ پس از اندکی فکر، پاسخ داد: «هر سال با آمدن بهار، رود خروشانتر و موجهایش سنگینتر میشود. من نیز که سالهاست به رود دل بستهام! هر بار در آغوشاش غوطهور میشوم. شاید مرا به آرزوی دیرینهام برساند و تا دریا با خود ببرد. اما رود خروشان! تنها مرا میشوید و جسمم را صیقل میدهد و روحم را در امتداد رود پراکنده میسازد.»
رهگذر پس از شنیدن شکوه سنگ، او را از داخل رود بیرون آورد و با خود به دریا برد.
حسین علائی نژاد – از کتاب "تو برای گرو گذاشتن چه داری؟" نشر سبزان
خرید شارژ ایرانسل
خرید شارژ ایرانسل
خرید شارژ ایرانسل
:: بازدید از این مطلب : 248
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1